جدول جو
جدول جو

معنی کانی کن - جستجوی لغت در جدول جو

کانی کن
(چِ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار واقع در شش هزارگزی جنوب نجف آباد. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 225 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی زنان قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه کن
تصویر خانه کن
خانمان سوز، برای مثال خرابت کند شاهد خانه کن / برو خانه آباد گردان به زن (سعدی۱ - ۱۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جان کن
تصویر جان کن
کسی که در حال جان کندن و جان دادن است، کنایه از سختی کش، برای مثال به یاد لعل او فرهاد جان کن / کننده کوه را چون مرد کان کن (نظامی۲ - ۲۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ عَ بَ)
دهی است از دهستان نعلین بخش سردشت شهرستان مهاباد. واقع در 34هزارگزی شمال سردشت و 14 هزارگزی شمال باختری شوسۀ سردشت به مهاباد. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل، سالم و دارای 127 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و توتون است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش کهنوج شهرستان جیرفت که دارای 50 تن سکنه، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش خرماست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش سلماس شهرستان خوی واقع در 16 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو شگریازی، ناحیه ای است واقع در دامنۀ معتدل و دارای 317 تن سکنه، از چاه و چشمه مشروب میشود محصولاتش غلات و حبوب است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند، صنایع دستی آن جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
از قرای بخارا است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان پشت آربابای بخش بانۀ شهرستان سقز. واقع در هشت هزارگزی جنوب بانه و سه هزارگزی کانی گویز. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 100 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود و محصولاتش غلات و لبنیات و محصولات جنگلی است و اهالی به کشاورزی و گله داری و تهیۀ زغال و هیزم گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج واقع در 25 هزارگزی خاور سنندج و یکهزار گزی شمال شوسۀ سنندج همدان، ناحیه ای است واقع در دامنه، سردسیر و دارای 420 تن سکنه، از چشمه مشروب میشود، محصول عمده اش غلات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند، صنایع دستی آنان گلیم، جاجیم و قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در چهارهزارگزی جنوب باختری سردشت و دوهزارگزی جنوب راه ارابه رو بیوان به سردشت. ناحیه ای است کوهستانی، جنگلی، معتدل، سالم و دارای 73 تن سکنه. از رود خانه سردشت مشروب میشود. محصولاتش غلات، توتون، کتیرا و مازوج است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در4هزارگزی جنوب سردشت و 4 هزارگزی جنوب شوسۀ سردشت به مهاباد. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی، معتدل، سالم و دارای 35 تن سکنه. از رود خانه سردشت مشروب میشود و محصولاتش غلات، توتون، کتیرا و مازوج است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند از صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 38500 گزی خاوری مهاباد و ده هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به سردشت. ناحیه ای است کوهستانی معتدل و دارای 69 تن سکنه از رود خانه مهاباد مشروب میشود. محصولاتش غلات، چغندر، توتون، و حبوب است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد. واقع در 16500 گزی باختری بوکان و 16500 گزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب. ناحیه ای است کوهستانی معتدل سالم و دارای 25 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و توتون است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی است از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع دریازده هزارگزی شمال خاوری سردشت و یک هزارگزی خاور شوسۀ سردشت به مهاباد. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی معتدل سالم و دارای 96 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و توتون است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
معدنچی گری و کار کردن در معدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ / نِ)
مقنی و کاونده. (ناظم الاطباء). کمانه. کومش. قناء. کاریزگر
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 54 هزارگزی شمال خاوری اردکان و کنار راه فرعی پل خان به خانی من. این ناحیه در جلگه قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مالاریایی و دارای 812 تن سکنه است که شیعی مذهب و به فارسی لهجۀ لری سخن میگویند. ده خانی من از رود خانه کر مشروب میشود و محصولش غلات و برنج است. شغل اهالی کشاورزی و راهش فرعی و بدانجا یک دبستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
یا ’دی - آستیل آمین’ در حقیقت اتر دیاستیک تانن است که بشکل گرد زردرنگ خاکستری بی بو و طعم یا با طعمی ترش یافت شود و در آب غیرمحلول و در اسیدها و محلولهای قلیایی حل میگردد. دارای 85 درصد تانن است و با آلبومین و ژلاتین رسوب دهد. اگر مقداری تانی ژن را از راه دهان و معده داخل بدن کنیم قسمتی از آن بحالت تانی ژن و مقداری بحالت تانن در آخرین قسمت روده ها یافت میشود. تانی ژن را بعنوان ضدعفونی و ضداسهال دامها تجویز میکنند.
انسان
2- 3 گرم
سگ
0/25- 3 گرم
(از درمانشناسی عطایی ج 1 ص 478)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ نَ وَ دَ / دِ)
بازی کننده. لاهی:
بازی کن و چابک و طرب ساز
مالیده سرین وگردن افراز.
نظامی.
به چهر آفتابی به تن گلبنی
به عقل خردمند بازی کنی.
سعدی (بوستان).
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاریز کن
تصویر کاریز کن
کسی که کاریز کند آنکه قنات حفر کند مقنی کاریز گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کن
تصویر کار کن
آنکه بکار پردازد کسی که کاری ورزد کارگر مقابل کار فرما: (کار کن هست کار فرما نیست) (تاریخ سلاجقه محمد بن ابراهیم)، عامل کار گزار: (تا غایت که ضریبه خراج در ایام عمال و گماشتگان و کار کنان ماکان بن کاکی... بدویست دینار برسید - 3. {عامل موثر، عضو اداره یا موسسه ای عضو (بدین معنی جمع آن (کارکنان) مستعمل است)، دفتر دار جمعیتی که تحت ریاست زمیندار میباشد، مسهل منضج مقابل جوشانده، بادوام: قماش کار کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه کن
تصویر خانه کن
خانه برانداز، ویران کننده خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کان کن
تصویر کان کن
آنکه معدن را کند تا فلز استخراج کند، مقنی
فرهنگ لغت هوشیار
به کسانی گفته شود، که در نقاط مرتفع و دور از آغل مراقبت رمه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
آبکی بودن، آبکی
دیکشنری اردو به فارسی
کاوشگر، ماینر
دیکشنری اردو به فارسی